ازدواج آسمونی ماازدواج آسمونی ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

" یک زندگی به سبک بندگی "

کارت عروسی

سال پیش ، این موقع ها کارت عروسیمون رو پخش میکردیم... یاد اون موقع ها که میافتم ناخداگاه لبخند میزنم. بخصوص سر انتخاب کارت عروسی. آخه یادمه که خیلی ها باهامون مخالف بودن از ایده ای که واسه کارت عروسیمون داشتیم... من و بابا امین ، تصمیم گرفتیم نصیحت حضرت آقا به جوونای متاهل رو توی کارت عروسیمون چاپ کنیم. خیلیا باهامون مخالفت کردن و  بهمون گفتن "این چه کار مسخره بازیه ! " "مگه ما تو عروسی می خوایم دعوا راه بندازیم که دست نوشته ی آقا رو چاپ کنید ؟! " "عروسیه ! مجلس سیاسی که مردم رو دعوت نمی کنید !" "شما دارید اهانت می کنید به یه سری که آقا رو قبول ندارن! " "شما دیگه شورشو در آوردید ! " بعضی ها هم که همچین ملیح تر باهامون برخورد می کردن ،...
16 مرداد 1392

نمایشگاه قرآن

دیشب به اتفاق مامان جون و باباجون بابایی، رفتیم نمایشگاه قرآن که اتفاقا روز آخرشم بود. روزه بودیم و خیلی حال نداشتیم اما در ابتدای ورود ، جمعیتی رو دیدیم که یه جا ایستادن. نزدیک که شدیم ، دیدیم یه دختر کوچولوی حدود ٥-٦ ساله داره با لحن زیبایی قرآن می خونه. بعد متوجه شدیم که حافظ ١٨ جزء قرآن هست و ملت بهش شماره صفحه میگن و اینم مثه بلبل جواب میده کلی ذوقش کردم با اون حجاب خوشکلی که رو سر داشت. و بابایی هم گفت ایشالا روزی ما باشه که دخملمون حافظ قرآن باشه فقط بیای... چقدر که برات برنامه داریم مامانی بعد از اذون و خوردن افطاری ، برای بازدید ادامه ی نمایشگاه رفتیم. و تفسیر صوتی کامل قرآن آقای قرائتی رو خریدیم. دیگه آخراش بابایی حساب...
15 مرداد 1392