نمایشگاه قرآن
دیشب به اتفاق مامان جون و باباجون بابایی، رفتیم نمایشگاه قرآن که اتفاقا روز آخرشم بود.
روزه بودیم و خیلی حال نداشتیم اما در ابتدای ورود ، جمعیتی رو دیدیم که یه جا ایستادن. نزدیک که شدیم ، دیدیم یه دختر کوچولوی حدود ٥-٦ ساله داره با لحن زیبایی قرآن می خونه.
بعد متوجه شدیم که حافظ ١٨ جزء قرآن هست و ملت بهش شماره صفحه میگن و اینم مثه بلبل جواب میده
کلی ذوقش کردم با اون حجاب خوشکلی که رو سر داشت. و بابایی هم گفت ایشالا روزی ما باشه که دخملمون حافظ قرآن باشه
فقط بیای... چقدر که برات برنامه داریم مامانی
بعد از اذون و خوردن افطاری ، برای بازدید ادامه ی نمایشگاه رفتیم. و تفسیر صوتی کامل قرآن آقای قرائتی رو خریدیم. دیگه آخراش بابایی حسابی پنچر شده بود ، یه جا گیر آوردیمو نشستیم ، و در اون حال بی حالی یه چنتا عکس -به داغونیٍ حالمون- گرفتیم.
(اومدم عکسا رو بذارم دیدم هیشکدومشون رو گوشیم نیستن. کلی ضد حال خوردم )
دوستت داریم عزیزم ، و برای اومدنت لحظه شماری می کنیم...